فتنه و آشوب های آخرالزمان - قسمت چهارم
بخش دوم حاوى هشتاد و چهار باب‏ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ)* (2) (باب اول:) ابن عباس ميگويد: دنيا جمعه‏اى است از جمعه‏هاى آخرت كه هفت هزار سال است، مدت شش هزار و صد سال آن گذشته است و صدها سال ديگر خواهد آمد كه خداشناسى در روى زمين پيدا نخواهد شد. كعب الاحبار ميگويد: دنيا شش هزار سال است، وهب گويد دنيا شش هزار سال خواهد بود. (3) ابن رمل جهنى ميگويد: برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله عرض كردم: من در عالم خواب ديدم از راهى ميرفتم كه آخر آن بچرا گاهى منتهى ميشد. وقتى كه تا انتهاى آن جاده آمدم شما را در منبرى ديدم كه هفت پله داشت و شما بر هفتمين پلّه آن قرار گرفته بودى؟ رسول گرامى صلى اللَّه عليه و آله در جوابش فرمود: تعبير آن منبرى كه ديدى هفت پله داشت و من بر هفتمين پله آن نشسته بودم اينست كه دنيا هفت هزار سال است و من در آخر آن واقع شده‏ام. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 93 (1) (باب دوم:) ابن عباس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: اسلام غريب افتتاح شده و عنقريب غربت آن عود خواهد كرد، خوشا بحال غرباء، پرسيدند: غرباء كدامند؟ فرمود: اشخاصى كه مردم فاسد را اصلاح ميكنند. (2) (باب سوم:) أبو امامه از رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: علم را دريابيد قبل از آنكه از دست برود، گفتند: چگونه از دست ميرود در صورتى كه قرآن در ميان ما است؟ آن بزرگوار غضب كرده فرمود: مادران شما بعزاى شما گريه كنند مگر تورات و انجيل در بين قوم بنى اسرائيل نبود؟ از دست رفتن علم از بين رفتن علماء و حاملين آنست و اين سخن را سه مرتبه اعاده فرمود. (3) (باب چهارم:) سليلى گويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: موقعى كه خدا عقل را خلق كرد بآن فرمود: عقب برو عقب رفت، فرمود: جلو بيا جلو آمد، خداى تعالى فرمود: خلقى از تو محبوبتر و گراميتر خلق نكردم، بخاطر تو مؤاخذه ميكنم و بجهت تو عطا مينمايم و من بوسيله تو شناخته ميشوم ثواب بر له تو و عقاب بر عليه تو خواهد بود. (4) (باب پنجم:) حذيفه از رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: زمانى مى‏آيد و عقلهاى مردم بطورى از بين ميرود كه صاحب عقلى ديده نخواهد شد. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 94 (1) (باب ششم:) ابن عباس ميگويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بدو قبر عبور كرد و فرمود: صاحبان اين دو قبر در عذاب قليلى دچارند، زيرا يكى از آنها سخن چين بود و ديگرى در موقع بول كردن، در مكان خلوتى نميرفت (نظير بعضى از مردم كه در وسط راهها و كوچه و خيابانها عورت خود را كشف كرده و بول ميكنند) رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شاخه ترى را بدو نصف كرده يك نصف آن را در يكى از آن قبرها فرو كرد و نيم ديگرى را در قبر ديگرى داخل نمود پرسيدند يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله اين عمل را براى چه انجام دادى؟ فرمود: شايد مادامى كه اين شاخه‏ها خشگ نشده باشند باعث تخفيف عذاب آنها شود. (2) (باب هفتم:) انس بن مالك ميگويد: ما، در موقع دفن رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله حضور داشتيم، (گرد و غبار) دستهاى خود را نگرفته بوديم كه همه قلبا منكر شديم. (3) (باب هشتم:) زرّ بن حبيش گويد: از حضرت علي بن ابى طالب عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: من بودم كه ريشه فتنه را كندم اگر من نبودم كسى با اهل جمل، اهل صفين و اهل نهروان قتال نميكرد (هر چه ميخواهيد) از من به پرسيد قبل از آنكه مرا نيابيد، قبل از آنكه بميرم يا كشته شوم، شقى ترين امت، محبوس نميشود تا اينكه (محاسن مرا) بخون خضاب نمايد، قسم بخدائى كه حبّه را ميشكافد و جنبندگان را مى‏آفريند راجع بگروهى كه صد (نفر) را گمراه يا هدايت كند از من نمى‏پرسيد مگر اينكه شما را از فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 95 راننده و سرلشكر و خواننده آن خبر مى‏دهم. (1) عبد اللَّه بن شريك از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مرا مأمور كرد كه با ناكثين (طلحه و زبير و ...) و مارقين (خوارج نهروان) و قاسطين (معاوية و تابعين او) جنگ كنم، اگر مرا مأمور ميكرد كه با گروه چهارمى قتال كنم ميكردم. (2) (باب نهم:) على بن ربيعه مالكى ميگويد: از على بن أبى طالب عليه السّلام شنيدم كه بر منبر كوفه ميفرمود: رسول امّى صلى اللَّه عليه و آله با من عهد كرد كه اين امت بزودى با من بيوفائى و خيانت ميكنند. و در ترجمه أبو موسى اشعرى به روايت كاملى مرقوم است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اين امت با على عليه السّلام خيانت و بيوفائى خواهند كرد. (3) (باب دهم:) ابن عباس ميگويد: پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بزنان خود فرمود: كاش من ميدانستم كه كدام يك از شما خواهد بود كه سگهاى حوأب (نام مكانى است در طريق بصره) به او صدا و حمله ميكند و گروه‏هائى از طرف يمين و يسار او كشته ميشوند. (4) (باب يازدهم،) قيس بن أبى حازم ميگويد: در جنگ جمل تيرى بزانوى مروان بن الحكم اصابت كرد و خون سيلان نمود، موقعى كه زانوى او را ميبستند خون بند مى‏آمد و وقتى كه باز ميكردند خون جارى ميشد، و موقعى كه دهان زخم را ميبستند زانوى او نفخ ميكرد، مروان گفت: اين زخم را واگذاريد زيرا كه اين تير را خدا انداخته است، پس از آنكه مروان مرد و او را دفن كردند يكى از اهل خانه‏اش او را در خواب ديد كه‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 96 سه مرتبه گفت: مرا از اين آب راحت كنيد، همين كه قبر او را نبش كردند ديدند قبرش نظير جوى آب سبز شده (زيرا در اطراف جوب آب گاهى علف سبز ميرويد) چون آب آن قبر را كشيدند و جنازه او را خارج كردند ديدند آن قسمتى كه از محاسن و صورتش با آب و زمين متصل بوده زمين آن را خورده و فاسد كرده است، بعد از آن خانه‏اى از خانه‏هاى أبى بكر را خريدند و او را در آن دفن كردند. (1) (باب دوازدهم:) سليلى ميگويد: امير المؤمنين عليه السّلام به زبير ميفرمود: تو را بخدا قسم مى‏دهم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نشنيدى كه ميفرمود: تو با من قتال ميكنى و در حق من ظلم خواهى كرد؟ گفت: آرى ولى من فراموش كردم. (2) (باب سيزدهم:) سعيد بن سويد ميگويد: معاويه آمد و براى مردم خطبه‏اى خواند و گفت: اى اهل كوفه من براى روزه گرفتن يا نماز خواندن با شما قتال نميكنم بلكه ميخواهم بر شما مسلط شوم و خدا مرا مأمور كرده كه على رغم انف شما اقدام نمايم. (3) (باب چهاردهم:) عائشه روايت كرده كه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله به عمّار فرمود: تو را گروه ستمكار ميكشند. (4) (باب پانزدهم:) سعيد بن جبير ميگويد: هشتصد نفر از انصار و نهصد نفر از اهل بيت رضوان با على عليه السّلام بودند. در حديث ديگر از حكم روايت‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 99 علت صلح امام حسن عليه السلام با معاويه ..... ص : 97 كرده كه گفت: هشتاد نفر از اهل بدر و دويست و پنجاه نفر از اهل بيعت شجره با على عليه السّلام بودند. و در روايت ديگر است كه اويس قرنى در روز صفين با علي عليه السّلام بود. (1) (باب شانزدهم:) أبو سعيد خدرى ميگويد: در آن بينى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مشغول تقسيم (غنيمت؟) بود مردى از بنى تميم بلند شد و گفت: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله در تقسيم كردن عدالت را مراعات كن آن بزرگوار در جوابش فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را مراعات نكنم كه خواهد كرد؟ عمر گفت يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم، فرمود: نه زيرا او را اصحابى است كه يكى از آنها نماز و روزه خود را با نماز و روزه آنها تحقير ميكند و نظير صيد تير خورده از دين خارج ميشوند. نظر به تير ميكند و چيزى نميبيند، نگاه بآب دهان ميكند غير از سرگين و خون چيزى نميبيند، در زمان فرقه‏اى از مردم خارج ميشوند و علامت آنها اين است كه در بين آنها مرد مجنونى است كه نصف يكى از دستهايش نظير پستان زن و نصف ديگر چون پاى انسان است. أبو سعيد گويد: من اين مقاله را از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم و موقعى كه على عليه السّلام با آنها قتال ميكرد من با او بودم و آن شخصى (را كه پيغمبر فرموده بود) آوردند آن شخص داراى همان صفاتى بود كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده بود. [علت صلح امام حسن عليه السلام با معاويه‏] (2) (باب هفدهم:) سفيان بن أبى ليلا ميگويد: وقتى كه امام حسن عليه السّلام از نزد فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 98 معاويه (لع) مراجعت كرده بود من خدمت آن بزرگوار رفتم و او را در خانه‏اش يافتم. بآن حضرت گفتم: السلام عليك يا أمير المؤمنين (1) فرمود: اى سفيان پياده شود تعجيل مكن، چه گفتى؟! گفتم: بشما گفتم السلام عليك يا أمير المؤمنين فرمود: چه چيزى باعث شد كه بمن أمير المؤمنين بگوئى؟ (عرض كردم) براى اينكه ترك قتال كردى و بمدينه مراجعت نمودى، فرمود: اى سفيان آن موضوعى كه مرا بدين عمل وادار كرد اين بود كه از على عليه السّلام شنيدم ميفرمود: چند شب و روزى بيش نميگذرد كه اين امت بدور مردى اجتماع ميكنند كه سينه و حلقوم فراخى دارد، ميخورد ولى سير نميشود آن مرد نميميرد تا اينكه در زمين عذرى و در آسمان ناصرى نداشته باشد، آن شخص معاويه است و من ميدانم كه خدا امر خود را اجراء و عملى خواهد كرد، در اين اثناء منادى براى نماز ندا كرد و آن حضرت بمن فرمود: اى سفيان با مسجد سر و كارى دارى؟ گفتم: آرى، راوى گويد: با آن حضرت روانه شديم تا رسيديم بشخصى كه يكى از ناقه‏هاى آن حضرت را ميدوشيد، آن حضرت در حال ايستادن از آن شير آشاميد و بمن هم مرحمت كرد و فرمود: سفيان چه باعث شد كه نزد ما آمدى؟ گفتم قسم بآن خدائى كه حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را بدين حق مبعوث كرده بجهت محبّتى كه بشما دارم فرمود: مژده باد تو را كه من از علي عليه السّلام شنيدم ميفرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اهل بيت من و كسى كه از امتم مرا دوست داشته باشد نزد حوض (كوثر) نظير اين دو انگشت من بر من وارد ميشوند، آنگاه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دو انگشت خود را مساوى يك ديگر قرار داد و فرمود: بگو نظير اين دو انگشت من كه هيچ كدام‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 99 بر يك ديگر افضل نيستند. اى سفيان مژده باد تو را كه دنيا جاى افراد نيكوكار و اشخاص بد عمل خواهد بود تا آن موقعى كه خدا امام بر حق را از آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله بر انگيزد (1) در روايت ديگر است كه امام حسن عليه السّلام فرمود: من ميبينم كه مردم ميگويند: حسن بن علي عليه السّلام راضى بود كه با معاويه بيعت نمايد و اجبارى نداشت، بخدا قسم من با معاويه بيعت نكردم تا آن موقعى كه اهل عراق مرا تنها نهادند اگر غير از اين بود من بقدر طرفة العين با معاويه بيعت نميكردم. (2) (باب هجدهم:) مينا ميگويد: على عليه السّلام سر و صدائى شنيد فرمود: چه خبر است؟ گفتند: معاويه هلاك شده فرمود: قسم بآن خدائى كه جان من در دست قدرت او است معاويه نخواهد مرد تا اينكه اين امر (خلافت) بدست او بيفتد آنگاه بدست خود به (33) علامت اشاره كرد. (3) عبد الرزاق گويد: بعلى عليه السّلام گفتند: پس تو براى چه با معاويه قتال ميكنى؟ فرمود: براى آن عذرى كه بين من و خدا است. راوى ميگويد: من گفتم: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را بقتال ناكثين و قاسطين و مارقين مأمور كرد و معاويه هم يكى از آنها بود، آيا براى على عليه السّلام جائز است كه قتال با آنها را ترك كند همچنان كه خدا قرآن را نازل كرد و افرادى را كه ميداند ايمان نمى‏آورند مأمور بايمان آوردن كرده است. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 105 عبور على عليه السلام به كربلا و اخبار از قتل حسين عليه السلام ..... ص : 103 [موقعى كه معاويه ادعاى خلافت كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله امر به قتل او فرمود] (1) (باب نوزدهم:) محمود بن لبيد از قوم عبد الاشهل كه در جنگ بدر حضور داشتند روايت كرده كه گفتند: ما نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بوديم و معاويه نيز با ما بود رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله با انگشت خود بشكم معاويه اشاره كرد و فرمود: روزى بيايد كه اين معاويه ادعاى امارت و سلطنت كند وقتى كه ديديد اين ادعا را كرد شكم او را پاره كنيد. (2) و در حديث ديگر از أبو سعيد روايت كرده كه: پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: موقعى كه معاويه را در منبر من ديديد او را بكشيد. (3) و در روايت ديگر است كه مولاى ما على عليه السّلام فرمود: معاويه فرعون اين امت و عمر و بن عاص هامان آنست. [مذمت ابو موسى اشعرى و مدح اهل بيت عليهم السلام‏] (4) (باب بيستم:) سلمان فارسى ميگويد: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: امت من بسه فرقه خواهند شد: يك فرقه آن بر حقند، و باطل چيزى از آن فرقه را ناقص نخواهد كرد، آن فرقه اهل بيت مرا دوست دارند و مثل آنها چون طلاى احمرى است كه صاحب آن، آن را نگاه دارد و جز خير چيزى در آن نخواهد بود. و يك فرقه آن بر باطلند، و حق چيزى از آن را ناقص نميكند اين فرقه داراى بغض من و اهل بيت منند، مثل آنان چون آهن خبيثى است كه صاحبش آن را طعمه آتش قرار دهد زيرا كه چيزى جز شرّ براى او نخواهد داشت. و يك فرقه اين امت بر ملّت سامرى بوده گاهى باين طرف مايل و گاهى بطرف ديگر راغبند. نميگويند: لمس نيست بلكه ميگويند: فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 101 جهاد نيست و امام آنها أبو موسى اشعرى خواهد بود. سيد بن طاوس گويد: منظور آن حضرت أبو موسى اشعرى و جمعيتى است كه با او در مدينه ماندند و با على عليه السّلام بجنگ دشمنان نرفتند. [اخبار پيغمبر صلى الله عليه و آله از عهدشكنى امت در باره على عليه السلام‏] (1) (باب بيست و يكم:) سالم حنفى ميگويد: على عليه السّلام در مكان وسيعى در بين صد نفر گفتگو ميكرد. بعد از آن دو مرتبه فرمود: قسم بخداى آسمان و زمين كه دوست من رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بمن خبر داد كه بعد از آن حضرت اين امت با من بيوفائى ميكنند و اين موضوع حتما عملى خواهد شد و كسى كه افتراء ببندد بيچاره مى‏شود. (2) انس بن مالك گويد: من و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله با على عليه السّلام در يكى از حياطهاى مدينه بوديم، موقعى كه عبور ما بباغى افتاد على عليه السّلام گفت: يا نبى اللَّه صلى اللَّه عليه و آله اين باغ عجب منظره زيبائى دارد، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در جوابش فرمود: باغى كه تو در بهشت دارى از اين باغ بهتر است، بعد از آن بباغ ديگرى عبور كرديم و على عليه السّلام گفت: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله اين باغ هم خيلى خوب است آن حضرت در جواب فرمود: يا على باغى كه تو در بهشت دارى از اين باغ نيكوتر است. سپس پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله سر خود را بشانه من نهاد و گريه كرد، علي عليه السّلام گفت: يا رسول اللَّه براى چه گريه ميكنى؟ فرمود: براى آن كينه‏هائى كه در سينه يك عده‏اى در باره تو موجود است و آن‏ها كينه‏هاى خود را آشكار نميكنند تا موقعى كه مرا از دست بدهند. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 102 [اخبار على عليه السلام به يارانش راجع به جريانهاى خود] (1) (باب بيست و دوم:) ابن عباس ميگويد: ما هفتصد سوار بوديم كه از مدينه مى‏آمديم در يكى از روزها كه در عبور بوديم شخصى از آن قوم گفت: اين سفر بى‏نتيجه است زيرا كه ما بسوى مردمى ميرويم كه همه خون عثمان را طلب ميكنند و راجع باين موضوع گفتگوى زيادى در بين آنها در گرفت، ابن عباس ميگويد: من نزد على عليه السّلام آمدم و گفتم: مگر نميبينى كه در در بين اين قوم راجع باين مسافرت اختلاف رخ داده زيرا ميگويند: براى چه به جنگ صد هزار نفر كه همه خون خواه عثمانند برويم. على عليه السّلام بلند شد و خطبه‏اى خواند و فرمود: قسم بآن خدائى كه جان من در دست اوست كه در اين جنگ طلحه و زبير كشته ميشوند و اهل بصره شكست ميخورند و از اهل كوفه پنج هزار و ششصد يا پانصد نفر با شما خروج ميكنند. ابن عباس ميگويد: ما حركت كرديم بخدا قسم همان طور شد كه على عليه السّلام فرموده بود زيرا كه سياهى لشكرى پيدا شد و من از آنها استقبال نموده از مردى پرسيدم شما چند نفريد؟ گفت: پنج هزار و پانصد نفر، از دو نفر ديگر پرسيدم آنها نيز همان جواب را گفتند. (2) (باب بيست و سوم:) أمّ حكيم ميگويد: از على عليه السّلام شنيدم- در آن موقعى كه مردى بآن حضرت ميگفت: يا أمير المؤمنين براى خالد بن عرفطه استغفار كن زيرا كه در زمين تيم از دنيا رفته است- كه فرمود: دروغ ميگوئى بخدا قسم كه او نمرده و نخواهد مرد تا اينكه از باب الفيل داخل شود و بيرق‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 103 گمراهى را بدوش بگيرد، امّ حكيم گويد: بعد از آن ديدم كه خالد بن عرفطه بيرق معاويه را به دوش گرفته حمل ميكند تا اينكه آن را از همان درى كه على عليه السّلام فرموده بود داخل كرد و آن را در وسط مسجد متمركز كرد و معاويه هم از طرف قبله پياده شد. (1) (باب بيست و چهارم:) امّ سلمه ميگويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در خانه من بود، فرمود: كسى داخل نشود. ناگاه صداى گريه آن حضرت را شنيدم چون داخل شدم ديدم كه حسين عليه السّلام را در كنار خود نشانده و دست بسرش ميمالد و گريه ميكند، گفتم: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله بخدا قسم نفهميدم كه حسين عليه السّلام چگونه داخل حجره شد؟ در جوابم فرمود: جبرئيل در اينجا بود بمن گفت: آيا حسين را دوست دارى؟ گفتم: آرى گفت: امت تو او را در زمينى كه آن را كربلا ميگويند خواهند كشت پس جبرئيل از تربت كربلا آورد و بآن حضرت نشان داد موقعى كه امام حسين عليه السّلام را در كربلا محاصره كردند فرمود: اسم اين زمين چيست؟ گفتند: كربلا فرمود: خدا راست ميگويد، اين زمين، زمين كرب و بلاء است. [عبور على عليه السلام به كربلا و اخبار از قتل حسين عليه السلام‏] (2) (باب بيست و پنجم:) شيبان گويد: با امير المؤمنين عليه السّلام از صفين مراجعت ميكرديم تا اينكه بزمين كربلا پياده شديم و آن حضرت بر قاطر خود سوار بود پس پياده شد و كفى از خاك زير سم آن استر را بر گرفته آن را بوئيد و بوسيد و بر دو چشم خود نهاده گريه كرد آنگاه فرمود: چه افراد محبوبى در اين موضع كشته ميشوند مثل اينكه من نظر ميكنم بعدّه‏اى از آل رسول صلى اللَّه عليه و آله كه در اين وادى خوابيده‏اند (دشمنان) بر آنها فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 104 خروج ميكنند و آنها را ميكشند واى بر شما از آنها و واى بر آنها از شما، من شهدائى غير از آنهائى كه در بدر با محمّد صلى اللَّه عليه و آله بودند از آنها افضل نمى‏دانم. بعد از آن فرمود: پاى حمارى يا فكّ آن را براى من بياوريد. من پاى حمار مرده‏اى را براى او آوردم، آن بزرگوار آن را در موضع سم استر فرو برد، وقتى كه حسين صلوات اللَّه عليه كشته شد من آمدم و پاى آن حمار را از جاى خون او خارج كردم و ياران او را (ديدم) كه در اطرافش بزانو در آمده بودند. مترجم گويد: معنى ذيل باب (25) درست نيست ولى وظيفه، ترجمه بود. (1) (باب بيست و ششم:) عبد اللَّه بن يحياى كندى از پدرش روايت كرده كه گفت: ما با على ابن ابى طالب عليه السّلام از صفين مراجعت ميكرديم همين كه محاذى نينوا رسيديم على عليه السّلام با صداى بلند فرمود: يا أبا عبد اللَّه عليه السّلام در شط فرات صبر كن، حسين عليه السّلام متوجه آن حضرت شد و گفت: براى چه يا امير- المؤمنين؟ فرمود: رفتم خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديدم چشمان او پر از اشگند، گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد چرا گريه ميكنى؟ فرمود: چند دقيقه قبل جبرئيل نزد من بود، بمن خبر داد حسين عليه السّلام بشط فرات كشته خواهد شد آيا مايلى كه من از خاك او براى تو بياورم تا ببوئى؟ گفتم: آرى پس دست خود را دراز كرد و يك مشت خاك آورده بمن داد چون آن خاك را ديدم چشمانم از اشگ خشگ نميشوند. (2) (باب بيست و هفتم:) محمّد بن جرير طبرى در تاريخ خود ميگويد: روزى معاويه نزد بنى هاشم آمد و گفت، شما بنى هاشمين ميخواهيد همان طور كه استحقاق نبوّت‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 105 را داشتيد لياقت خلافت را نيز داشته باشيد در صورتى كه نبوّت با خلافت براى احدى جمع نشده‏اند، بجان خودم قسم كه حجت و دليل شما بر مردم مشتبه شده است، زيرا شما ميگوئيد: ما اهل بيت خدائيم پس چرا نبوّت در خانواده ما است و خلافت در خانواده ديگران و اين (مقاله) امر را بر مردم مشتبه ميكند و علت اينكه شبهه را شبهه ميگويند اينست كه نميگذارد حق شناخته شود. (1) خلافت برضاى عموم و شوراى خصوص، نصيب مردان زنده قريش خواهد شد، مردم نميگويند: اى كاش بنى هاشم سرپرست ما بودند اگر بنى هاشم سرپرست ما بودند براى دين و دنياى ما خوب بود، مردم بدور غير شما جمع نشده‏اند كه شما را از خلافت ممنوع كنند، اگر شما قبل از اين بخلافت مايل نبوديد امروز براى آن با ما قتال نميكرديد، شما گمان ميكنيد كه داراى سلطنت هاشمى و مهدى قائم هستيد در صورتى كه مهدى عيسى بن مريم است و امر خلافت در دست ما خواهد بود تا اينكه آن را بعيسى واگذاريم قسم بجان خودم اگر شما سلطنت ميكرديد خطر هلاكت براى مردم از عذاب قوم هود و ثمود بيشتر بود، آنگاه معاويه ساكت شد. بعد از گفتگوى معاويه عبد اللَّه بن عباس از جاى برخاست و حمد و ثناى خداى را بجاى آورده گفت: اما اينكه گفتى: ما به وسيله نبوّت مستحق خلافت نيستيم اگر بجهت نبوّت استحقاق خلافت را نداشته باشيم پس بچه وسيله اين استحقاق را خواهيم داشت؟ (يعنى با بودن اين وسيله احتياجى بوسائل ديگر نيست). اما اينكه گفتى: نبوّت و خلافت براى احدى جمع نميشود پس‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 111 ذكر مهدى عليه السلام در امت عيسى ع ..... ص : 110 معنى اين آيه چيست كه خدا مى‏فرمايد: (1) فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً «1» لفظ كتاب در اين آيه بمعناى نبوّت و لفظ حكمت بمعناى سنّت و كلمه ملك بمعناى خلافت است و ما هم آل ابراهيم هستيم و امر خدا نسبت بما و آنها يكى است و سنت در بين ما و آنها جارى خواهد بود. اما اينكه گفتى: حجت و دليل ما مردم را باشتباه مياندازد به خدا قسم دليلهاى ما از آفتاب روشنتر و از ماه نورانى‏تر است و تو هم ميدانى ولى تو از اين جهت از ما رو گردانى كه برادر و جد و عمو و دائى تو را كشتيم، براى استخوان و ارواحى كه در هاويه وارد شدند گريه مكن و براى خونهائى كه شرك، ريختن آنها را حلال كرده و اسلام آنها را ناچيز كرده غضب منما. و اما اينكه مردم ما را ترك كردند اگر مردم بدور ما جمع ميشدند آنچه را كه از ما حرام ميكردند بيشتر از آن بود كه ما از آنها حرام كنيم (يعنى آنها براى استفاده بدور ما جمع ميشدند) و هر امرى كه محصول آن حاصل شود حقش ثابت و باطلش زائل مى‏شود. اما اينكه گفتى: ما گمان ميكنيم سلطنت هاشمى و مهدى قائم داريم، در قرآن معنى گمان شك است چنان كه خداى تعالى‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 107 مى‏فرمايد: (1) زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ «1» و همه مردم ميدانند كه ما را پادشاهى است كه اگر يك روز از دنيا بيشتر باقى نباشد خدا او را مالك خواهد كرد و ما مهدى قائمى داريم كه اگر از دنيا بيشتر از يك روز باقى نماند خدا او را مبعوث ميكند تا زمين را پر از عدل و داد كند همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، و شما يك روز سلطنت نميكنيد مگر اينكه ما دو روز سلطنت خواهيم نمود، شما يك ماه، سلطنت نخواهيد كرد مگر اينكه ما دو ماه سلطنت ميكنيم، شما يك سال سلطنت نميكنيد الا اينكه ما دو سال سلطنت مينمائيم. اما اينكه گفتى: مهدى عيسى بن مريم است (اين طور نيست) بلكه عيسى از آسمان نزول ميكند بجهت (از بين بردن) دجال، چون دجال عيسى را ببيند آب مى‏شود آن طور كه پيه آب مى‏شود و امام مردى است از ما كه عيسى باو اقتداء ميكند، اگر ميخواهى نام او را بگويم مى‏گويم: اما باد و صاعقه‏اى كه بر قوم عاد و ثمود مسلط شد آنها عذاب بودند و سلطنت ما رحمت خواهد بود. سيد بن طاوس رحمه اللَّه ميگويد: معاويه به ابن عباس جوابى نگفت. (2) (باب بيست و هشتم:) محمّد بن جرير طبرى در كتاب (عيون اخبار بنى هاشم) مى‏نويسد: ابن عباس بمعاويه گفت: هيچ كس از قريش نيست كه راجع بامرى‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 108 افتخار كند مگر اينكه ديگرى با او شريك خواهد بود، فقط بنى- هاشمند كه به نبوّت افتخار ميكنند واحدى در نبوّت با آنها شركت ندارد و متساوى با آنها نيست و كسى نظير بنى هاشم از نبوّت دفاع نميكند. من شهادت ميدهم كه خدا حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را از قريش قرار نداد مگر اينكه قريش را بهترين مردم قرار داد. خدا حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را از بنى هاشم قرار ندارد مگر اينكه هاشم را از بهترين قريش قرار داد آن حضرت را از بنى عبد المطلب قرار ندارد الا اينكه آنها بهترين بنى هاشمند و ما بشما فضيلتى نداريم الا آن فضيلتى كه عرب و اين امت مرحومه بآن افتخار ميكنند (يعنى عرب افتخار دارد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آنها است و امت مرحومه مفتخرند كه امت اين پيغمبرند) نبىّ و مهدى از اين امت است و مهدى در آخر اين امت خواهد بود زيرا كه امر (اسلام) بما افتتاح شد و بما هم ختم مى‏شود، اگر سلطنت شما از بين رفتنى است سلطنت ما جاويد خواهد بود اگر سلطنت شما قبل از سلطنت ما است بعد از سلطنت ما سلطنتى نخواهد بود زيرا كه ما اهل عافيت هستيم و عاقبت براى مردم با تقوا خواهد بود. (1) (باب بيست و نهم:) كعب ميگويد: من نام مهدى عليه السّلام را در تورات، مرقوم يافتم، عمل مهدى عليه السّلام ظلم و فساد نيست. سيد بن طاوس ميگويد: سليلى در كتاب خود ذكر كرده كه عمر بن عبد العزيز، مهدى عليه السّلام را مى‏شناخت و بعضى از صومعه‏نشينان نصارا راجع به مهدى عليه السّلام از عمر بن عبد العزيز سؤال ميكردند پس بنا بر اين (نام آن حضرت) در تورات و انجيل مذكور و مرقوم است. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 109 (1) (فصل) در كتاب (اصول شيعه) مينويسد: مردى از امام باقر عليه السّلام پرسيد كه آيا عمر بن عبد العزيز از شجره ملعونه است؟ «1» حضرت فرمود: در باره عمر بن عبد العزيز جز خير چيزى نگو، زيرا بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كسى مثل عمر بن عبد العزيز بما خدمت نكرد. (2) (فصل) در كتاب حماد بن عثمان از زراره روايت كرده كه گفت: از امام جعفر صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: عمر بن عبد العزيز، غله و فوائد فدك را بين كبير و صغير ما على السويه تقسيم كرد و زيد بن حسن براى عمر بن عبد العزيز نوشت: پدر من عطا ميكرد همين طور كه توبه كوچك ترين بچه‏هاى ما عطا ميكنى؟ در جوابش نوشت: اى زيد بن حسن تو زنده خواهى بود تا ببينى مردى از بنى اميه اين طور انجام دهد. عامل مدينه براى عمر بن عبد العزيز نوشت: در بين فرزندان على عليه السّلام افرادى هستند كه از اولاد فاطمه نيستند (يعنى از طرف مادر بفاطمه عليها السلام منتهى نميشوند) عمر بن عبد العزيز در جوابش نوشت: از در آمد فدك بغير از فرزندان فاطمه عليها السلام عطاء مكن. راوى گويد: سهل بن عبد العزيز بعمر گفت: اين عمل تو باعث طعن بر خلفاء قبل از تو مى‏شود، عمر در جواب گفت: دست از سرم بردار، آن موقعى كه در مدينه عامل بودم فهميدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده: كسى كه فاطمه را اذيت كند مرا اذيت كرده است. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 110 [ذكر مهدى عليه السلام در امت عيسى ع‏] (1) (باب سى‏ام:) ابو يحيا گويد: عبد العزيز نزد ديرانى (يعنى راهب) فرستاد كه نظر كن و ببين از فرزندان من خليفه خواهند شد؟ گفت: آرى اين خلعت بقامت عمر بن عبد العزيز بريده شده، موقعى كه عمر بن عبد العزيز بخلافت رسيد نزد ديرانى فرستاد كه ما ميگوئيم، مهدى از ما است نگاه كن ببين مهدى از ما است؟ ديرانى در جواب گفت: نه، ولى تو مرد صالح و نيكوكارى خواهى بود. عمر بن عبد العزيز گفت: الحمد اللَّه كه خدا مرا مرد صالحى قرار داده. (2) (باب سى و يكم:) سليلى در كتاب خود مينويسد. روزى امير المؤمنين على عليه السّلام در در كوفه در همان موضعى كه زيد بن على را به دار زدند توقف كرد و آنقدر گريه كرد كه محاسن شريفش تر شد و مردم بجهت گريه آن حضرت گريه كردند، از آن بزرگوار پرسيدند: گريه شما براى چه بود كه ياران خود را بگريه انداختى؟ فرمود: يكى از فرزندان من در اين موضع بدار آويخته خواهد شد. و من در اين موضع نگاه نميكنم زيرا ميترسم كه كسى راضى شود بعورت او نظر كند. راوى گويد: در خبر است كه هشام بن عبد الملك زيد را به دار زد در صورتى كه عورت او باز بود ولى شكم زيد بطورى پائين آمد كه عورت او را مستور كرد، رحمت اللَّه عليه. (3) (باب سى و دوم:) عبد اللَّه بن عمر گويد: فتنه‏اى بپا مى‏شود كه آن را فتنه سبيطه ميگويند و قربانيهاى آن در آتش خواهند بود راوى گويد: گفتم: آن قربانيها فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 111 مسلمانند؟ گفت: آرى مسلمانند، دو باره پرسيدم آن‏ها مسلمانند؟ گفت: بلى آن‏ها مسلمانند، گفتم: براى چه؟ گفت: براى اينكه آنها بجهت امر دنيا بروى يك ديگر چيره ميشوند نه براى امر خدا، گفتم: اين فتنه قبلا عملى شده، گفت: چه موقع؟ گفتم: در زمان عثمان گفت: قسم بآن خدائى كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله را بحق مبعوث كرده اين موضوع عملى نميشود تا آن موقعى كه همه عرب در حجره‏هاى خود داخل شوند و شخص نزد قبر آمده بگويد: اى كاش من بجاى تو بودم، و زمين پر از ظلم و جور شود، گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ گفت: بعد از آن خدا مردى را مبعوث ميكند كه زمين را پر از عدل و داد ميكند همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد آن مرد بقدر بضع سنين عمر ميكند، گفتم بضع كدام است؟! گفت بگمان اهل كتاب نه و يا هفت سال است. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 115 راجع به دولت بنى عباس و بنى اميه ..... ص : 115 [مذمت بنى اميه كه بدترين قبيله‏ها هستند] (1) (باب سى و سوم:) سليلى در كتاب خود ذكر كرده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: بدترين قبيله‏هاى عرب بنى اميّه و بنى حنيفه هستند. و از مولاى ما على عليه السّلام و ابن عباس و عمر بن خطاب رواياتى در تفسير آيه: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها «1» وارد شده كه آن افراد بنى مغيره و بنى اميّه بودند، بنى مغيره در جنگ بدر كشته شدند و بنى اميّه تا يك مدت معلومى از دنيا بر فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 112 برخوردار بودند. (1) (باب سى و چهارم:) ابن ديلمى ميگويد: بنى اميّه هشتاد و هفت يا نه سال سلطنت ميكنند بعد از آن خدا سلطنت آن‏ها را بوسيله بيرقهائى سياه كه از طرف مشرق مى‏آيند ريشه كن ميكند، آنگاه آن بيرقهاى سياه بر قرارند تا اينكه بلاى آن‏ها بهر مؤمنى برسد، سپس خدا آن بلاء را بوسيله آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله بر طرف ميكند و اين بليه در آن موقعى است كه افراد سفيه و بچه‏ها امارت كنند، آن طور امارتى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در باره آن فرمود: هيچ گونه حرمت و عهد و ميثاقى ندارد و زمان آن‏ها زمانه جائرى است. [دوازده امام عليهم السلام از قريشند] (2) (باب سى و پنجم:) جابر بن سمره ميگويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: قيامت قيام نميكند تا اينكه دوازده امير از قريش متولى امارت شود. [على عليه السلام فرزندان خود را نهى مى‏كند كه قبل از ظهور مهدى عليه السلام خروج كنند] (3) (باب سى و ششم:) عبد اللَّه بن عبد العزيز ميگويد: على بن ابى طالب عليه السّلام بمن فرمود و در كوفه هم فرمود: ايها الناس بعد از من آرام باشيد و از يك عده قليلى از آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله بر حذر باشيد زيرا كه يك عده قليلى از آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله خروج ميكنند ولى بعلت مخالفت با امر من و پشت پا زدن بعهد من بمقصود خود نخواهد رسيد و روايتى را نقل كرده كه بعضى از اولاد حسين براى كمك اميّه ظهور ميكنند و بلاء، مردم را فرا خواهد گرفت و خدا بهترين خلق را مبتلا خواهد كرد تا اينكه خوبان از بدان ممتاز شوند، مردم از يك ديگر بيزارى ميجويند، اين بلاء طولانى خواهد شد فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 113 تا اينكه خدا بوسيله مردى از آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله براى آنها فرجى مرحمت كند. كسى كه از فرزندان من خروج كند و عمل و رفتارش غير از عمل و رفتار من باشد من از او بيزارى خواهم بود و هر كسى از فرزندان من قبل از ظهور مهدى (ع) خروج نمايد كشته خواهد شد «1» از دو دجّال از فرزندان فاطمه (ع) بر حذر باشيد، زيرا كه از اولاد فاطمه (ع) دو دجّال بوجود مى‏آيد. و دجّالى هم از دجله بصره خروج ميكند كه از من نيست و او مقدمه كليه دجّالها است. سيد بن طاوس ميگويد: اين حديث صراحت دارد در اينكه مولاى ما على عليه السّلام فرزندان خود را نهى كرده كه قبل از ظهور مهدى عليه السّلام خروج كنند. [اولاد على عليه السلام را (قبل از ظهور مهدى) سلطنت و خلافت نخواهد بود] (1) (باب سى و هفتم:) عبد اللَّه بن حارث ميگويد: على بن ابى طالب عليه السّلام بفرزندان خود فرمود: اين امر را (يعنى امر خلافت را) طلب نكنيد، زيرا هيچ يك از شما طلب اين كار را نميكند مگر اينكه كشته خواهيد شد. (2) نيز از عثمان بن عفّان روايت كرده كه گفت: اين امر خلافت را اولاد على عليه السّلام صاحب نخواهند شد. (3) على بن عبد اللَّه ميگويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: سلطنت نصيب‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 114 فرزندان على عليه السّلام نخواهد شد. (1) عثمان بن عفّان ميگويد: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه بعلى بن ابى طالب عليه السّلام فرمود: امر خلافت نصيب احدى از فرزندان تو نخواهد شد. (2) امّ سلمه گويد: من روزى در خدمت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله بودم كه راجع بخلافت گفتگوئى بميان آمد، گفتند: آيا خلافت نصيب اولاد فاطمه (ع) خواهد شد؟ پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: ابدا. هرگز فرزندان فاطمه بخلافت نخواهند رسيد؛ ولى نصيب اولاد عمويم عباس خواهد شد. (3) سهيل بن حبيب ميگويد: ما نزد بريد رقاشى بوديم كه خبر قتل زيد بن علي عليه السّلام را باو دادند او پس از شنيدن اينخبر گريه كرد و گفت: انس بن مالك براى من نقل كرد كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: خلافت نصيب احدى از فرزندان فاطمه (ع) نخواهد شد. (4) (باب سى و هشتم:) ابن عباس گويد: براى ما اهل بيت بيرقهاى سياهى خواهد بود كه ردّ نميشوند تا اينكه از خراسان بيرقهاى سياهى چون شب تاريك خروج كنند و در اول آن بيرقها نصرت و در وسط آن‏ها لعنت و در آخر آنان كفر خواهد بود، كسى كه با آن‏ها قتال كند او را ميكشند و كسى كه از دست آن‏ها فرار كند او را خواهند گرفت و كسى كه متحصن شود او را پياده ميكنند و كسى كه آن‏ها را مشايعت كند او را دچار فتنه ميكنند و كسى كه با آن‏ها مخالفت نمايد فقيرش خواهند نمود و در آن روز كسى كه بر آن‏ها نفرين كند مثل آنست كه تيرى در راه خدا انداخته باشد. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 115 [راجع به دولت بنى عباس و بنى اميه‏] (1) (باب سى و نهم:) حسن از قول آن كسى كه برايش نقل كرده ميگويد: على بن أبى طالب عليه السّلام بابن عباس فرمود: يا ابن عباس تو اخبار مختلفه‏اى شنيده‏اى ولى اين حديث را هم بگو! گفتم: بلى فرمود: اول فتنه دويست (سال اين امور رخ مى‏دهد): حكم فرمائى بچه‏ها، تجارتهاى زياد و استفاده كم، موت علماء و مردم نيكوكار، قحطى شديد، ظلم و جور، قتل اهل بيت من در زوراء از تشنگى «1» نفاق ملوك و ملك عجم، موقعى كه گروه ترك بر شما سلطنت كرد بر شما لازم است كه باطراف شهرها و درياها فرار كنيد، فرار فرار، بعد از آن در سنه (3 يا 255) فتنه‏هائى در شهرها بوجود مى‏آيد، فتنه‏اى در مصر، واى بر مصر، فتنه دوم در كوفه، و فتنه سوم در بصره و هلاكت اهل بصره به دست مردى كه اصل و فرعى ندارد و در بصره قيل و قال زيادى خواهد شد و مردم بصره بدو فرقه تفريق ميشوند، فرقه‏اى بر له او و فرقه‏اى بر عليه او خواهد بود، آن مرد، مدت چند سالى مكث خواهد كرد، بعد از او خليفه سنگ دلى بر شما مسلط مى‏شود كه در آسمانها بقتّال و در زمينها معروف بجبّار است، خون‏ها را ريخته و با آب ممزوج خواهد كرد و بآشاميدن آن قادر نخواهد شد آنگاه اعراب بآن‏ها حمله و هجوم ميكنند در آن موقع كه اعراب هجوم كردند خليفه كشته مى‏شود و جور و فسق و فجور بين مردم فاش خواهد شد و بيرقهائى پشت سر يك ديگر نظير دانه‏هاى تسبيحى كه نخ آن قطع شده باشد و دانه‏هاى آن متواليا شروع بريزش نمايند نزد شما مى‏آيند. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 120 على عليه السلام سكونت در بصره را نهى مى‏كند ..... ص : 116 پس موقعى كه خليفه شما كشته شد انتظار خروج آل ابو سفيان را داشته باشيد، دليل آن خروج هلاك اهل مصر است و در موقع هلاكت اهل مصر بصره فرو ميرود و دو زلزله ديگر در بازار و مسجد بصره اتفاق مى‏افتد و بعد از آن دچار طوفان آب خواهند شد، كسى كه از دم شمشير نجات پيدا كند از طوفان نجات نخواهد يافت مگر كسى كه در اطراف بصره سكنا كند و وسط آن را ترك نمايد و در شهر مصر سه خسوف و شش زلزله و قذفى از آسمان اتفاق خواهد افتاد «1» بعد از آن كوفه (دچار انقلاب مى‏شود) و سفيانى در شام خواهد بود، موقعى كه لشكر سفيانى بكوفه آمد شما منتظر ظهور بهترين آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله باشيد كه در كعبه خواهد بود، در آن موقع افراد زنده تمنا دارند كه مرده‏هاى آنها زنده شوند و آن حضرت زمين را پر از عدل و داد ميكند همان طور كه پر از ظلم و جور شده باشد. [على عليه السلام سكونت در بصره را نهى مى‏كند] (1) (باب چهلم:) محمّد بن على از پدرش از جدّش عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: رغبت بسكنى بصره پيدا نكنيد زيرا كه بصره و اطراف آن بنحوى غرق خواهد شد كه غير از مسجدش جاى ديگرى ديده نخواهد شد و مسجد آن چون سينه كشتى خواهد بود (يعنى متزلزل خواهد شد). (2) (باب چهل و يكم:) سليلى گويد: حسن گفت: شمشير كشيده مى‏شود شمشير كشيده مى‏شود، چقدر چشمهاى گريان كه ديده خواهد شد. چقدر حرام كه حلال. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 117 مى‏شود چقدر غم و اندوه كه پيدا خواهد شد، آنگاه گفت: ضعيف هلاك مى‏شود ضعيف هلاك مى‏شود. بعد از آن گويد: باد زردى از طرف قبله براى شما ميوزد كه سه روز و دو شب ادامه خواهد داشت بطورى كه شب از شدت زردى چون روز روشن خواهد شد، سپس بصره غرق مى‏شود بعد از آن در انتظار علائمى پى در پى از آسمان باشيد كه چون دانه تسبيح و مهره‏اى كه نخ آن پاره شود فرو خواهد ريخت، اول آن علائم صاعقه است بعد از آن باد زردى سپس باد دائمى و صوتى از آسمان كه بواسطه آن خلقى خواهند مرد، در شهر واسط (شهرى است در عراق) هلاكت زيادى خواهد شد و در كوفه عجائبى و در اهواز زلزله‏هائى اتفاق مى‏افتد كه خانه‏هاى آنها قبرستان مى‏شود آنگاه راههاى مسدود ميشوند و احدى از شهرى بشهرى خارج نخواهد شد. (1) (باب چهل و دوم:) ربيعة بن جوشن ميگويد: عبد اللَّه بن عمر در بيت المقدس با ما ملاقات كرد و گفت: شما مردم كجائيد؟ گفتيم: مردم عراق گفت: از كدام مردم عراقيد؟ گفتيم: اهل بصره گفت: آيا مستعد نيستيد اى اهل بصره؟ گفتيم: براى چه مستعد باشيم؟ گفت: براى غلاف كردن شمشير، و بهترين مالها در آن روز شترهائى هستند كه انسان اهل و عيال خود را بر آنها سوار كند و آنها را بر پشت شترها طعام و غذا بدهد (كنايه از اين است كه انسان رو بفرار بگذارد) در آن روز اسبهاى سخت سم، بسيار بد رد خواهد خورد، بخدا قسم نزديك است كه شخص براى افراد تهى دست غبطه بخورد همچنان كه امروز غبطه ميخورد براى كثرت اهل و مال گفتيم: فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 118 براى چه اين طور خواهد شد؟ گفت: بنو قنطوراء بر شما وارد ميشوند و در كنار دجله بهر نخله‏اى اسبى خواهند بست آنگاه شما را خارج مينمايند. گفتيم: بنو قنطورا كيانند؟ گفت: خدا بهتر ميداند، ما، در كتاب اين طور يافته‏ايم، ولى صفت آنها صفت ترك است. (1) (باب چهل و سوم:) عبد الرحمن بن ابو بكر از پدر خود روايت كرده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: زمينى است كه آن را بصره ميگويند، و در جنب آن نخل زياد و نهرى است كه آن را دجله ميگويند، بنو قنطوراء بر آنها نازل ميشوند و مردم بچند فرقه متفرق خواهند شد، فرقه‏اى بر اصل خود باقى ميمانند و هلاك ميشوند و فرقه‏اى بعزت و عظمت خود مغرور شده كافر ميشوند و فرقه‏اى بچه‏هاى خود را بدوش گرفته جنگ ميكنند، كشته آنها از شهداء است و خدا فتح و فيروزى را نصيب آنها خواهد كرد. (2) (باب چهل و چهارم:) حسن بن ابو الحسن گويد: طماطم مى‏آيند «1» گردن شما را ميزنند، غنيمت شما ميخورند، شهرهاى شما را وطن خود قرار ميدهند، هتك حرمت شما را خواهند كرد، خوبان شما را نوكر و فرمان بر خود ميگردانند، اشراف شما را ذليل مينمايند، غلامان زر خريد را ظلم كرده نااميد ميكنند و آنها را به (سيخ) آهن ميكشند رنگهاى زشتى دارند، داراى گردنهاى كلفتى هستند، شمشيرشان از فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 119 پولاد است، ستاره آنها درخشنده خواهد بود، تازيانه‏هاشان براى آنها مثمر ثمر است بلاى اين طايفه براى امت من شديدتر است از فرعون براى بنى اسرائيل. (1) (باب چهل و پنجم:) عمران بن سليم ميگويد: نزديك شده بنى حفصه يعنى تركها بر كشور عراق خروج كنند و هر سفيد و سياهى را مقهور نمايند، و دنيا براى آنها ادامه خواهد داشت نظير ادامه آن براى فرعون تا آن موقعى كه جلوگيرى و امتناع كنند و تكبر و ظلم نمايند آنگاه خدا باران را از آنها منع خواهد كرد و انتقام بعضى را از بعضى ديگر بجهت عدم رعايت و كشتار آنها خواهد كشيد، لباس مسلمين لباس كفار خواهد شد دشمنى و عداوت در بين مسلمانها پيدا مى‏شود تا اينكه آنها را مستأصل و پراكنده كند و سلطنت به اولاد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله ميرسد زيرا آنها به سلطنت از ديگران سزاوارترند (و لائق‏ترند) كه حق را بگويند. (2) (باب چهل و ششم:) سليلى گويد: من مى‏دانم كه عرب چه موقع هلاك خواهد شد: آن موقعى عرب هلاك مى‏شود كه اختيار امور آنها بدست كسى بيفتد كه زمان جاهليت و اهل آن را درك نكرده باشد تا متخلق به اخلاق آنها شده باشد و حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را هم درك نكرده باشد كه اسلام مانع او باشد. (3) (باب چهل و هفتم:) ابن مسعود ميگويد: ما نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بوديم كه فرمود: اين امر هميشه در بين شما خواهد بود و شما سرپرست آن هستيد تا آن موقعى كه اعمال (ناپسندى) را انجام نداده‏ايد و موقعى كه (كارهاى زشتى) را انجام‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 120 داديد خدا گروهى را يا فرمود: بدترين خلق خود را بر شما مسلط ميكند تا شما را نظير شاخه درخت پوست كنند. (1) (فصل) سيد بن طاوس گويد: در كتاب مبتداء ديدم كه دولت فرعون، چهار صد سال بوده است و بنى اسرائيل مدت صد و پنجاه سال قبل از نبوّت موسى عليه السّلام دچار بلاء بودند. (2) (فصل) نيز گويد: در كتاب سفينه ديدم كه فرعون سيصد سال عمر كرد. و در مدت دويست و بيست سال دچار بلائى نشد و موسى عليه السّلام هشتاد سال او را بحق دعوت ميكرد. (3) (فصل) ياقوت حموى در كتاب معجم البلدان ميگويد: بعد از (فرعون اول) فرعون موسى عليه السّلام بوجود آمد و گفته‏اند: از عرب بوده، كوتاه قد و دلاور و نقطه‏هاى سفيدى در پوست بدنش بوده و پانصد سال سلطنت كرده است، بعد از آن، خدا او را با وليد بن مصعب غرق كرده و قومى گمان كرده‏اند كه از قبط بوده و از عمالقه نبوده است. (4) (فصل) اسود ميگويد: بعائشه گفتم: يا امّ المؤمنين آيا تعجب نميكنى كه از غلامهاى آزاد شده در باره خلافت با مردى از اهل بدر نزاع كنند؟! گفت: تعجب مكن زيرا فرعون چهار صد سال بر بنى اسرائيل سلطنت كرد. خدا سلطنت را بخوب و بد مى‏دهد. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 125 معجزه پيغمبر صلى الله عليه و آله در جامع براثا ..... ص : 121 [معجزه پيغمبر صلى الله عليه و آله در جامع براثا] (1) (باب چهل و هشتم:) ابن عمر ميگويد: منافقون در شبى مسجدى را در مدينه خراب كردند و اين عمل براى اصحاب پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله ناگوار شد، رسول خدا عمر بن عبد العزيز فرمود: ناراحت نباشيد زيرا اين مسجد تعمير خواهد شد ولى موقعى كه مسجد براثا خراب شد حج باطل مى‏شود (يعنى ممنوع مى‏شود)؟ گفتند: مسجد براثا در كجا است؟ فرمود: در زمين عراق در طرف غربى بغداد واقع شده در آن مسجد هفتاد نبى و وصى نماز خوانده و آخرين آنها اين است و اشاره فرمود بعلى بن ابى طالب عليه السّلام

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





لینک ثابت

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم